شنبه 86 دی 1 , ساعت 10:59 عصر
رسیده وقت گفتن حالا از چی بگم
؟
کدوم لعنتی معنویات و یاد من داد از بحر بدی هر کسی میرسه به فریاد
وقتی معلم انشاء گفت علم یا ثروت بهش بگو هیچ کدوم فقط نباشه منت
زندگی یاد من داد چطوری باشم قوی قاعده ی آدما یه چیزه فقط برتری
وقت زیبایی بینایی من تقویت میشه
با بچه هر جور تا کنی همون جور تربیت میشه
بچه ی دزد بلاخره به بار دزد میاد.
دیگه عادت شده به من فخر فروختن
تو آتیش حقارت چه سخته سوختن
به محظ دوختن دل به کسی باید آماده کنی خودت رو واسه بی کسی.
تا کی حسرت عمری که رفت تا کی این زندگیه بی هدف تا کی خون توی رگ منه تا کی روح توی این این بدنه تا کی نرسیدن به جواب سوال تا کی می گذره جمعه ها در انتظار
تا کی خطم خوشی هام به شکل بد تا کی پایان بی کسی ها نقطه . سر خط
دفتر نقاشیه بچگی هام نداره نقشی جز ابر و بارون و طوفان با آدمای وحشی
جرم من چیه چون خیلی صحیه حرفم
بیا مجازاتم کن از طریق مرگم
خدا بدون تو شاهدی منم شاعرم مخلوقاتت تو این دنیا پی حفظ ظاهرا
جناب سروان جرمم چیه که نداره امکان پشتم گرم باشه بجایی جز میله ی زندان
تحت تاثیری با مدار مرگبار حرفم
تو هم مثل من جنازه ی در حال حرکت
حرفام سوز داره ها بسوز چون منم سوختم
قصه های بی ربط اونا بشت سرم دوختن
بزا رک بگم تو دنیامون دو چیز هست یکی خداوند یکی هم همه حیونای پست
دیگه بسه نمی خوام بحث و مذهبی کنم
حرفی دارم بخاطرش راه دلم بسته شده قلب کسی نمیزنه واسم غیر از قلب خودم
مردم اینجا وحشی تراند از زمان فرعون خوش اومدی به نیویرک جهان سوم
نوشته شده توسط یزدان | نظرات دیگران [ نظر]